آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

خانوم مهندس

مهندس مامان دیروز بابایی یه سری کارهای تعمیراتی خونه رو انجام می داد و شما هم نقش کمکی رو بازی می کردی . بابا می گفت اینو بده ، اونو بده . تو هم که با دیدن جعبه ابزار سر از پا نمی شناختی از خوشحالی کلی جیغ می زدی . نمی دونم چرا از وقتی که یکم بزرگ شدی عاشق سیم شدی !!!! آره همون سیم سیاه و بی ریخت . یه دنیا اسباب بازی باشه و یه تیکه سیم کوچولو تو همون سیم رو انتخاب می کنی و مدتها با اون سرگرم می شی . می گن علاقه به هر چیزی تو خون آدمه . شاید ژن مهندسی رو از مامان و بابا به ارث بردی . اما مامان جون تو فامیل همه رفتم رشته های ریاضی و هنر امیدمون به تو بود که دکتر بشی و مامان که پیر شد حداقل یه دکتر داشته باشیم اما انگار فایده نداره . تو ه...
24 مرداد 1391

آروشا و آرشیدا

آروشا جونم چند روز پیش رفتیم خونه دوست مامان که اونم یه دختر بامزه داره . تازه کلی هم بچه اونجا بود و تو هم که عاشق بچه هایی . خیلی به شما خوش گذشت ولی خونه خاله مژگان شبیه مهد کودک شده بود . چون 5 تا بچه قد و نیم قد دور هم جمع شده بودن و مامانا همش دنبال بچه ها بودن . خلاصه خیلی خنده دار بود . ورود دختر گلم با لباس پلوخوری .   همراه با آرشیدا جون   و در کنار دوستان مازستا ، ترگل ، آرشیدا ، آیسا ...
21 مرداد 1391

وقتی که خوابی

زیبای من دخترکم وقتی که شبها خوابیدم و ناگهان وجود گرمت رو در آغوشم احساس می کنم تعداد ضربان قلبم بیشتر می شه . وقتی با لبهای کوچولوت صدام می کنی مامان احساس می کنم در آسمانها پرواز می کنم . حس مادر بودن زیبا ترین حسیه که تا به حال داشتم . وقتی کودکی معصوم به تو پناه می بره و بغضش رو پیش تو باز می کنه با خودت می گی حاضرم جونم رو بدم اما گریه ات رو نبینم . دختر کوچولوی مامان خیلی خیلی خیلی دوستت دارم . ...
17 مرداد 1391

شمارش معکوس تا تولد یک سالگی

پرنسس مامان   خانوم شدی . بزرگ شدی . دیگه هر وقت صدای آهنگ می شنوی دست دستی می کنی و نی نای نای می کنی . مامانو بوس می کنی . صبح که می شه بلند بلند بابا رو صدا می کنی . اما هنوز تنبلی و نشسته حرکت می کنی که مایه خنده همه می شی . گل دخترم داری یک ساله می شی باید دیگه خودت تاتی کنی تا مامان و بابا واست ذوق بکنن . کیک 11 ماهگی هم خوردیم و بعدشم شما رو خوردیم چون خیلی خیلی خوشمزه شدی مامان جون . مبارک باشه عزیزم و امروز وقتی می خواستم کفشایی رو که واست کوچیک شده ور دارم حیفیم اومد یه عکس یادگاری نگیرم .     ...
8 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد